۱۳۹۷ آذر ۸, پنجشنبه

مجاهد شهید کریم رحمتی


مشخصات مجاهد شهید کریم رحمتی
محل تولد: همايونشهر
شغل: معلم 
سن: 24
تحصیلات: دانشجو
محل شهادت: اصفهان
تاریخ شهادت: 1361

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مجاهد شهید بتول اکبری


مشخصات مجاهد شهید بتول اکبری
محل تولد: قزوين
تحصیلات: دانشجوي مهندسي
سن: 25
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 1360

به راستي انسان كيست؟ آن که دريا دريا مي نوشد و هنوز تشنه است. آن که کوه را بر دوشش مي گذارند و خم به ابرو نمي آورد . آن که نه او از غم که غم از او مي گريزد و آن که خونش عشق است و قولش عشق. آن که سرمايه اش حيرت است و ثروتش بي نيازي .آن که سرش را مي دهد اما آزادگي اش را هرگز و آن که مرگش زندگي است. و آن كه قدرت بي پايانش زاييدة مبارزه و ايمان به مبارزه است. 
 پس داستان يكي بيش نيست، انسان به اندازه اي انسانه كه براي انسان شدنش بها ميپردازه و قدم در مسير مبارزه ميذاره. تاريخِ سرزمينِ ما هم گوياي مبارزة انسانهايي از اين دسته. 

نام و نام خانوادگي: بتول اكبري/ سن: 25 سال/ تحصيلات: دانشجوي مهندسي/ تاريخ شهادت: 12 دي 1360/ نحوه شهادت: زيرشكنجه/ محل دفن: بهشت زهرا- قطعه 92- رديف 72، شماره 36

تابستان سال 55 بود. شاخه ي تشكيلاتي كه بتول عضوي از آن بود به كلي از بين رفته بود. از هر طرف فشار بود و سختي، يأس بود و ظلمت، چشم اندازِ آينده، تاريك بود و مبهم، به ويژه كه ضربة اپورتونيستهاي چپ نما تشكيلات را متلاشي كرده بود.… اما به يمن مواضعِ اصولي رهبري سازمان،چون نوري ظلمت سوز، همراه با پايمردي فرزندانِ دلاورِ خلق، اين تنگناي پرفشار پيروزمندانه پشت سرگذاشته شد. 
در آبان 55 بتول اكبري به وسيلة ساواك در خيابان دستگير و بلافاصله آزاد شد. او كه احساس كرده بود اين دستگيري و آزادي حساب شده بوده و ممكن است توري باشد براي ضربه به همرزمانش ، همان روز با جمع آوري مداركش، از خانه خارج شد و از آن پس به زندگي مخفي روي آورد كه تا پيروزي انقلاب ضدسلطنتي ادامه يافت.

زخمهاي عميقي كه خيانت اپورتونيستهاي چپ نما بر پيكر سازمان وارد كرده بود، براي بتول سخت آزار دهنده بود، اما در عين حال آموزنده و پربار. در شرايطي كه او حتي به طور موقت جائي براي خوابيدن هم نداشت با سختي ومشقت چندين روز رو گذروند تا اينكه تونست نزد خانواده اي در كرج محلي پيدا كنه و مدت دو ماه رو در اونجا سپري كرد و بعد هم به گلپايگان رفت و  ادامة زندگي مخفي اش رو در اونجا گذروند. در اين مدت با تلاش بسيار تونست با سازمان ارتباط برقرار كنه. بعد از وصل شدن سر از پا نميشناخت و گويا تمامي مشكلات راه رو حل شده ميدونست وميگفت: «ما به هر كاري توانائيم. كافي است فكر كنيم و انرژي بگذاريم، در اينصورت راه باز خواهد شد!»

با انقلاب ضدسلطنتي، به همت خلق، ديوارهاي ديكتاتوري شاه فرو ريخت و بنيادِ رژيم ستم شاهي در مقابل ارادة مردم قالب تهي كرد. با بازشدن ستادهاي علني مجاهدين، بتول اكبري به ستاد مركزي در تهران منتقل شد. 

مدتي كه توي گلپايگان بود مسئوليتش تايپ و تكثير اعلاميه ها و خبرنامه و جزوات سازمان بود كه با عشق و علاقه ي بسيار اون رو انجام ميداد. كار با پلي كپي توي زيرزمين نمور، كار خسته كننده اي بود، ولي بتول گاه از طلوع صبح تا نيمه هاي شب بدون وقفه، بدون غذا و آب كار ميكرد. چنان غرق كار ميشد كه هيچ چيز ديگه اي حتي ذره اي از فكر و انرژي اش رو به خودش اختصاص نميداد. 

مايه گذاري، خودجوشي و تحرك، از يك طرف و همت بلند، جسارت و شجاعت از طرف ديگه از بتول زني مجاهد ساخته بود كه خصائل انقلابي رو با عواطفِ مقدس، پاك و انساني درهم آميخته بود و به دليل اين ويژگيها در هر جمعي از بقيه متمايز ميشد. در مورد مواضع زن ستيزانة رژيم آخوندي ميگفت: ”هر وقت نظرات پوسيدة ارتجاع رو در مورد زنان، در ذهنم مرور ميكنم عزم و اراده ام در پذيرفتن سختترين كارها و مسئوليتها دوچندان ميشه. داوطلب ميشم و بعد از انجام موفقيت آميز اونها، ايمانم به تساوي حقوق اجتماعي- سياسي مرد و زن مابه ازاي مادي پيدا ميكنه». 

در هيچ شرايطي ورزش صبحگاهي اش رو ترك نميكرد و عشق عجيبي به كوهنوردي داشت. ميگفت: «دوست دارم روزها در كوه تنها بمانم و با كوه و صخره هاي استوار و بكر كه به پليدي و رذالت آلوده نشده اند، راز و نياز كنم».
هر هفته در دامنة كوهها او را ميديدي كه با خواهران تحت مسئوليتش كه عمدتاً از قشر كارگر جامعه بودند، سرودخوانان از خم و پيچ كوهها به قله صعود ميكنند. 

به سازمان و بچه ها، به خصوص به مركزيت سازمان علاقة عجيبي داشت. وقتي خبر شهادت مجاهد قهرمان محمدرضا سعادتي رو شنيد، به شدت گريه كرد، نماز شهادت خوند و بعد با قلبي مملو از كينه انقلابي به دشمنِ خلق ،گفت: “ خميني آتشِ زيرِ خاكسترِ انتقامِ خلق و فرزندان مجاهدش رو ديده، از نشئة بدمستي بيرون اومده و از سرِ استيصال، دست به چنين جنايت هولناكي زده.” 
بعد از 30 خرداد هر روز كه به خونه مي اومد، خبر دلاوري تيمهاي ميليشياي كارگري رو مي آورد و از حماسه هاي بچه ها تعريف ميكرد. بعد هم ميگفت : “ميجنگيم و تسليم نميشيم، بر دشمن خدا و خلق ميشوريم و به او درسهاي فراموش نشدني ميديم. اين سنت لايزال هستي و قانون تكامله. بذار خلق بيدار بشه! اونوقت چنان طوفاني به پا كنه كه عناصر مرده و پوسيده اي مثلِ خميني و دار و دسته اش هوسِ بدمستي نكنن!”

در زنده كردن و بكارگيري امكانات مهارت داشت. بسيار منضبط و دقيق بود و رهنمودها و دستورات رو از روي ايمان و يقيني كه به راه داشت، با كمال تواضع و فروتني انقلابي، مو به مو اجرا ميكرد. هميشه از پيشرفت كارها و موفقيتها حرف ميزد و هيچوقت زبان به شكوه و شكايت باز نميكرد، اونقدر اميدوار بود،گويا به پيروزي رسيده يا در آستانة اون هست و در هر جمعي كه مي نشست شروع به افشاي چهرة دروغين خميني ميكرد و از آرمان و اهداف سازمان ميگفت. مجاهد شهيد حميد جلالزاده كه مدتي مسئول او بود در مورد اين خصائل انقلابي او چنين گفته: «بتول اكبري از نمونه هاي حل شدگي در سازمان ما بود و جا دارد كه از وجود چنين خواهران قهرمان و پاكباخته اي در سپردن مسئوليتهاي حساس و سنگين سازماني استفاده شود».
منظور از حل شدگي در سازمان، هم چيزي نيست جز يگانگي و همسويي با آرمان سازمان مجاهدين، كه چيزي جز رسيدن به آزادي و برابري و حكومت مردمي نبوده و نيست. عمق اين باور و ايمان رو در جملهاي از خود بتول ميشه ديد.

«پوسيده ترين رژيمِ تاريخ، تمامي توانش رو عليه مواضع حقة ما بكار گرفته و ما رو از تمام حقوق سياسي- اجتماعيمون محروم كرده، پس نبايد ذره اي از انرژيمون رو عاطل و باطل رها كنيم. ما هم بايد هر چه در توان داريم، در اين راه به خدمت بگيريم. بذار توي اين روزها كه نوبت ايفاي نقش ما در زندگي خلقمونه، با تمام تلاشمون كار كنيم تا بار انقلاب به سرمنزل خودش برسه».

شكنجه و زندان 
در يكي از روزهاي آذرماه سال 1360، بتول اكبري توسط پاسداران خميني، دستگير و راهي زندان شد.
بعد از دستگيري 24 ساعت اصلاً حرف نزد و اين در حالي بود كه مدارك و سرنخهاي بسياري با خودش داشت، اما توي برخورد با دژخيمها طوري وانمود ميكرد كه كارهاي نيست و با فريب دادن، دو هفته تمام مزدورا رو سر قرارهاي ساختگي كشوند. بعد هم توي آخرين قرار ساختگي، از فرصت استفاده كرد و اقدام به فرار كرد. اما مورد اصابت گلوله پاسدارها  قرار گرفت و مجدداً زير شكنجه برده شد.

مزدوران، مادرِ بتول رو هم دستگير ميكنن و براي شكستن روحيه بتول و گرفتنِ اطلاعات، اونها رو در مقابل هم شكنجه ميكنن. دژخيمان به مادرش گفته بودند كه حق نداري با دخترت حرف بزني و اگه بزني صد ضربه شلاق ميخوري! به بتول هم گفته بودند كه حق نداري به مادرت نگاه كني وگرنه او رو شكنجه ميكنيم. بخاطر همين هم بتول اصلاً به مادرش نگاه نميكرد و وقتي كه از اتاق شكنجه مي آوردنش و او رو گوشة راهرو مي انداختن، سعي ميكرد در وضعيتي قرار بگيره كه نگاهش به مادرش نيفته. مادر هم فقط به بتول نگاه ميكرد و يك كلمه حرف نميزد، اما گاه آهي از ته دل ميكشيد.  

یکی از همرزمان او از دوران زندان چنین تعریف می کند: «در حاليكه بر اثر جراحات كابل، نميتونستم درست راه برم، وارد اتاق بازجويي شدم. به محض ورود يك چهرة آشنا توجهم رو جلب كرد. خيلي رنگ پريده ولي عجيب شاداب! فوراً شناختمش. بتول بود! با ديدن وضعيت او، درد خودم از يادم رفت. نامردها تا جايي كه تونسته بودن شكنجه اش كرده بودن. سختترين شكنجه ها. دست راستش رو از آرنج و پاي چپش رو از مچ شكونده بودن. اونقدر روي پاهاش كابل زده بودن كه از زانو تا كف پا، زخم و آش و لاش بود. يه جاي سالم توي بدنش نداشت، صورتش كبود بود، نميتونست بشينه و راه بره و خودش رو سينه خيز روي زمين ميكشيد. اما يه لحظه لبخند از روي لبهاش محو نميشد…  با ديدن من نگاهش رو ازم دزديد. پيش خودم فكر كردم، شايد نميخواد بقيه بدونن كه ميشناسمش، شايد هم بخاطر خودم و شايد… توي اين حال و هوا بودم كه نعرة بازجو رشته افكارم رو پاره كرد. بالاي سر بتول ايستاده بود و مرتب ناسزا ميگفت. بعد هم با ورقهايي كه دستش بود توي سر بتول زد و فرياد كشيد: 
 “باز هم قصه نوشتي؟” اونوقت با حالت طعنه و مسخره ادامه داد: “ آشپز ستاد! پدرسوختة منافق، ما كه تا زير عضو بودنت رو ميدونيم. بلند شو! آدم نميشي! آخه ديگه جاي سالم هم براي خوردن نداري!” 
و باز هم رگبار فحش و ناسزا بود كه باريدن گرفت. بتول اما، قاطعانه گفت: “من چيز ديگه اي براي گفتن ندارم” اونوقت اون رو توي پتو گذاشتن و از اتاق بازجويي به اتاق شكنجه بردن. من رو هم براي تماشاي شكنجه بتول بردن. او رو به پشت روي تخت طنابپيچ كردن. بتول توي اين حالت به من چشمكي زد و با زبان بي زباني ميخواست به من دلداري بده تا نگران نباشم. دژخيمان اونقدر زدنش تا از حال رفت، با هر ضربه اي كه به او ميزدن آرزو ميكردم كاش خودم جاي او بودم اما اين صحنه دلخراش رو نميديدم.« 

يك روز قبل از شهادت بتول را به همراه تعدادي از بچه ها جهت اعدام ميبرند، مزدوران با بستن رگبار بچه ها را به شهادت ميرسانند اما فقط يك گلوله به پاي بتول شليك ميكنند و سپس در همان حال او را زير شكنجه ميبرند و سرانجام پس از ساعتها شكنجة مستمر، بتول اكبري به شهادت ميرسد.

تو رفتی 
وشهر در رفتنت سوخت
اما دو دست جوانت
در بشارت فردا
هرسال سبز می شود
و با شاخه های زمزمه گر در تمام خاک
گل  می دهد
گلی به سرخی خون...

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آذر ۴, یکشنبه

مجاهد شهید محمودرضا اخوت


مشخصات مجاهد شهید محمودرضا اخوت
محل تولد: اصفهان
تحصیلات: دانشجوی زیست شناسی
سن: 22
محل شهادت: مرودشت
تاریخ شهادت: 1361

وقتي شبِ قيرين، خيز برمي داره تا همة روشناييها رو خاموش كنه، تنها ستاره ها هستن كه پايداري ميكنن. با پايداري ستاره ها، شب، هرچه هم دراز و طولاني باشه، مغلوب سحرگاهي سپيد و روشن ميشه. كساني كه شكافندگانِ شب اند، اونهايي اند كه دل به طلوعي روشن بسته اند. داستان تاريخِ ما و ميهنِ ما هم از اين دستْ داستانهاست! دفترِ اين نسل سراسر ستارگانيست كه آيين شب رو بر نتافتند و گواهِ حقيقتِ صبحي صادق شدند. 

محمود رضا اخوت فرزند مردم اصفهان، يكي از اين اختران شبكوب بود. 

فرازي از زندگينامة مجاهد شهيد محمودرضا اخوت
مجاهد شهيد محمودرضا اخوت در سال 1339 در يك خانوادة مذهبي و متوسط در اصفهان به دنيا اومد. دوران ابتدائي و متوسطه رو در اصفهان گذروند و سپس وارد دبيرستان ادب اصفهان شد. در سالهاي 56-57 محمودرضا با خوندن كتابهاي مترقي با اسلامِ انقلابي آشنا شد و در سالهاي آخر دبيرستان بطور فعال مبارزه عليه رژيم شاه رو شروع كرد. اواخر تابستان 57 با وقوع زلزلة طبس او همراه با چند تن از دوستانش به كمك مردم شتافت و در كمك به زلزله زدگان و افشاي رژيم شاه از هيچ كوششي دريغ نكرد. در دبيرستان ادب اعلاميه و نوارهاي ضدرژيم پخش ميكرد و با كمك دوستانش در سطح دانش آموزان اصفهان برنامه هاي كوهنوردي ترتيب ميداد و اونها رو نسبت به ماهيت و جنايات رژيمِ شاه و ضرورت مبارزه با اون آگاه ميكرد.

خودسازي انقلابي از خصوصيات برجستة محمودرضا بود. در برنامه هاي كوهنوردي كه ترتيب ميداد بيش از همه به خودش سخت ميگرفت. سنگين ترين كوله ها رو خودش برميداشت و گاهي اوقات با زبان روزه اينكار رو ميكرد. در پايان هر برنامه كوهنوردي نشست انتقادي ميگذاشت تا دانش آموزها نظرات خودشون رو در مورد برنامة اون روز بگن و اشكالات رو مطرح كنن. 
محمودرضا كه خودش در انتقاد و انتقادپذيري، سرمشق ديگران بود، ميخواست با اين كار اين ارزش مجاهدي رو در بين بقيه جاري بكنه و آموزش بده. بسيار دقيق بود و اول از همه معايب خودش و بعد، اشكالات ديگران رو به اونها گوشزد ميكرد و به اونها براي تغيير و كسب ارزشهاي والاي انقلابي كمك ميكرد. او نمونة يك انقلابي مجاهد براي يارانش بود.

خاطره اي از مجاهد شهيد محمودرضا اخوت
روزهاي پرتلاطم انقلاب از راه رسيد. محمودرضا در همة صحنه هاي تظاهرات مردمي عليه شاه، فعال بود. اون روزها سراپا شور بود و بيقراري. يادش بخير… اون روزا بعد يه عمر سردي و زمستون، بوي بهار رو ميشد استشمام كرد. وقتي بالاخره آفتابِ آزادي تابيدن گرفت، محمودرضا كه از قبل نسبت به مجاهدين شناخت داشت در جنبش ملي اصفهان مشغول فعاليت شد. اما اين بهار ديري نپاييد. در روزي كه چماقداران به رهبري آخوندي بنام محبوبي به جنبش ملي مجاهدين مركز اصفهان حمله كردند و اون رو به تصرف در آوردند، محمود جزء نفراتي بود كه تا آخر در برابر ضربات زنجير و چماق مقاومت كرد. بهار عمر او با اولين بهارِ به خزان نشستة ميهن در هم آميخت. در سال 58، در رشتة زيست شناسي قبول شد و وارد دانشگاه اصفهان شد. اما ساكت و آروم ننشست و در ارتباط با انجمنِ دانشجويان مسلمان، فعاليتهاش رو ادامه داد. تا اينكه…

كودتاي سياه فرهنگي در دانشگاهها و آغازِ مبارزة حرفهاي عليه ارتجاع
چند صحنه از كودتاي فرهنگي با كاتهاي سريع و موزيك رعب آور
تا اينكه تنوره كشيدنهاي ديو پليد بالا گرفت و كودتاي سياه و توطئة ارتجاعي عليه دانشگاهها، به اسمِ انقلاب ِ فرهنگي، آغاز شد. اينطور شد كه محمودرضا هم مثل خيلي از دانشجويان بيدار و مجاهد، بطور تمام وقت و حرفه اي به خدمت انقلاب دراومد، و در رابطة نزديك و تنگاتنگ با سازمان مجاهدين خلق ايران به فعاليت پرداخت. از اون به بعد درس رو كنار گذاشت و شبانه روزش رو وقف فعاليت كرد. 

بخشهايي از آخرين نامة مجاهد شهيد محمودرضا اخوت به پدر و مادرش
… دوران ظلم و ستمِ جانشينِ شاه، خميني رو به افول است و پيروزيِ خلق، در آتش سلاح توفندة پيشتازان انقلابي آن ملموستر و هويداتر از قبل و مشخص تر از هميشه نمايان است. خميني رفتني است و اين را نه من كه خون دهها هزار رزمنده اي كه در ميدانهاي اعدام، ايستاده شهادت را پذيرا شدند و خيل عظيم اسيران دژخيم كه اسارت را از ننگ تسليم برتر دانسته و ترجيح دادند و در نهايت، نارضايتي اجتماعي و عمومي كه گريبانگير رژيم خميني شده فرياد ميزند. …آري، اگر به سختي دوري از شما تن داده ام نه به خاطر ارضاء خود، كه براي رضاي خدا و خلقي است كه ستم دوهزار و پانصد و اند ساله اي را بر دوش خود حمل ميكند، به خاطر اسلامي است كه امروز غريبتر از هر زمان ديگر نصرت ميطلبد و اگر براستي امروز مجاهدين نبودند كه اسلام ساخته و پرداختة خميني را با خون فرزندان شيرخوارة خود و مادران آبستن و پدران و خواهران خود به محاكمه كشند، ديگر چگونه ميتواند اين نسل در برابر تاريخ ايستادگي كند، ديگر چه جوابي براي خون به ناحق ريختة حسين (ع) و اصحاب بزرگوار آن حضرت داريم و ميتوانيم بدهيم، و آن زمان است كه در فرداهاي ديگر ملعون خلقمان خواهيم شد كه چرا ايستادگي نكرديد و چنين فضاحتي را پذيرا گشتيد؟ زيارت عاشورا را بخوانيد. در زيارت عاشورا، آنان را كه حسين را كشتند و يا پس از شهادت او سخني نگفتند و راضي نشستند، لعنت ميكنيم. … امروز هم ما شهادت را بر ننگ سازش با ولايت خميني ترجيح داده ايم و اميدوارم كه من نيز در اين مسير موفق باشم. …مطمئن باشيد كه صبح نزديك است. من چه باشم و چه نباشم ولي سپيده دمان پيروزي خلق را از هم اكنون ميبينم. اگر بودم كه عيد بهروزي را با هم جشن خواهيم گرفت وگرنه پيروزي از هم اكنون بر شما و بر تمامي خلق قهرمانم مبارك باد.
ربنا اننا سمعنا مناديا ينادي للايمان ان آمِنوا بربكم فامنا. ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و كفّر عنا سيئاتنا و توفنا معالابرار.
با اميد به پيروزي - 61.2.12

محمود رضا به تدريج با گذروندن تجارب لازم و كسب صلاحيتهاي كافي، عهده دار مسئوليتهاي سنگين تري شد و از جمله در اواخر دورة مبارزة سياسي مسئول امنيتي و نظامي شاخة استان اصفهان رو به عهده گرفت. 

خاطره اي از مجاهد شهيد محمودرضا اخوت
ارديبهشت سال 60  بود. توي شهرهاي مختلف راهپيماييهاي سراسري در اعتراض به بالا گرفتن موجِ ترور و كُشتار مجاهدين توسط چماقدارهاي رژيم، به راه افتاد. در اصفهان هم اين راهپيمايي اعتراضي از منزل مجاهد شهيد دكتر شفائي شروع شد، و محمودرضا توي راه اندازي، سازماندهي و هدايت اون نقش مهمي داشت. 

كلاسهاي آموزشي و سخنرانيهاي متعدد محمودرضا براي ميليشياي اصفهان كه در اون به تشريح خطوط و عملكرد سازمان مجاهدين و وظايف ميليشياي مجاهد خلق در اين رابطه ميپرداخت هرگز از خاطر همرزمانش محو نميشه، و هميشه چهرة مصمم او يادآورِ روزهاي شروع مبارزه عليه ديكتاتوري مرتجع آخونديه. اين فرماندة مجاهد و انقلابي با شروع فاز نظامي در اواخر تيرماه 60 به علت شناخته شدگي اش در اصفهان، به شيراز منتقل شد و سرانجام…

19شهريور 1361
قرار بود برن كوه!
تركيبشون سه نفره بود! محمودرضا، بهروز و عليرضا
از جادة مرودشت وارد شهر شدن! 
براي اجراي يه قرار اومده بودن. براي وصل ارتباط با مجاهدين مستقر در كوهستانهاي فارس!
اما مزدوراي رژيم شناساييشون كردن.
درگيري شروع شد و در نهايت…
هر سه مجاهد به شهادت رسيدن.

خانوادة محمودرضا اخوت، در 20شهريور 1361  از طريق روزنامة كيهان رژيم كه خبر شهادت محمود رو درج كرده بود از شهادت او اطلاع پيدا كرده و براي فهميدن چگونگي شهادت فرزندشون، به مرودشت و شيراز سفر ميكنن. اما در هر جا جوابهايي سربالا دريافت ميكنن؛ و دست آخر، مزدوران سپاه، مزاري در قبرستان دارالرحمه شيراز رو به خانواده نشون ميدن  و ميگن اينجا مزار محمودرضاست. محمودرضا همون فرماندة مجاهد جسور! 

وصيتنامة مجاهد شهيد محمودرضا اخوت
بسم الله الرحمن الرحيم. با درود به تمامي شهداي خلق و با علم به نهايت راهم، كه عاقبتي همچو آنان خواهد بود، و با يقين به جهان بيني توحيدي و ايدئولوژي انقلابي اسلام و رسالت محمد (ص) در جهت هدايت انسان بسوي جامعه اي عاري از بهره كشيها و ستمهاي طبقاتي و نيز با يقين به اينكه مجاهدين خلق هم اكنون تنها رهروان راه محمد، علي، حسين، ابوذر و حنيف نژادها ميباشند، هم اكنون اين وصيتنامه را تنظيم ميكنم. 
من، محمودرضا اخوت براي تمامي دوستان و آشنايانم و خواهران و برادرانم آرزوي موفقيت در همگامي با پيشتازان راه رهائي خلق را داشته و آنان را به استقامت در اين مسير و پايمردي در مواضع خدائي و خلقي ميخوانم و از خدا ميخواهم كه مردممان را در يافتن راه اصولي رهائي از قيود استثمار و بندگي… مرتجعين ياري كرده و آنان را در اين مسير كمك كند. دوستان! صبح نزديك است و شب تار… رو به افول. سرانجام پرده هاي جهل و ناداني پارهشده و صبح روشن آزادي طلوع خواهد كرد….  والسلام - … مرگ بر ارتجاع

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مجاهد شهید علیرضا مهدی پور


علیرضا مهدی‌پور سال۱۳۴۲ در شهر قزوین به دنیا آمد. رژیم خمینی او را دستگیر کرده و بعد از شکنجه‌های بسیار در آذرماه ۱۳۶۰ او را که ۱۸سال بیشتر نداشت اعدام کرد.
♦️ عکس این مجاهد قهرمان و خاطرات آن به تازگی به دست ما رسیده است.
یکی از یاران این مجاهد قهرمان از خصوصیات این شهید برایمان چنین می گوید:
علیرضا خیلی شوخ طبع و فوق العاده باهوش بود.
او همیشه به مادرش می گفت:‌ «برای آزادی باید بها داد حتی شده صدسال ... ما میریم تا با خون ما لاله ها جوانه بزند و نسل بعد هم شاید به حقیقتی که ما الان رسیدیم سخت برسند.
هنوز خیلی مانده تا بشر بفهمه نسل مجاهد چیست و برای چه با خون و جان از اندیشه‌ها و آرمان‌هایمان دفاع میکنیم.»
این مجاهد قهرمان ورزش رزمی می کرد و مربی ورزش رزمی بود. بسیار با درایت و صبور و ساده می زیست. علاقه زیادی به کوهنوردی داشت. 
یکی از آشنایانش می‌گوید: «روزی که علی را دستگیر کردند بعد از ۱۵روز به ما اجازه ملاقات دادند ولی من در آن لحظه علی را نشناختم. بسیار لاغر شده بود و بر اثر ضربات شکنجه ضعیف شده بود. اما از پنجره کوچک ملاقات به ما  روحیه می داد خیلی با انرژی بود. از من خداحافظی کرد و گفت من را اعدام می کنند.»


با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96



۱۳۹۷ آذر ۱, پنجشنبه

مجاهد شهید مسعود ربیعی


مسعود ربیعی سال ۱۳۴۶ در اصفهان متولد شد. او در حالیکه ۱۴سال بیشتر نداشت در سال۱۳۶۰ در اصفهان اعدام شد.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آبان ۲۶, شنبه

مجاهد شهید فتح الله خیرخواه


مشخصات مجاهد شهید فتح الله خیرخواه
محل تولد: سمنان
شغل: -
سن: 28
تحصیلات: -
محل شهادت: کرج
تاریخ شهادت: 1367

متاسفانه از اين شهيد  قهرمان عکس، خاطرات و زندگینامه نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق را مي‌شناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آبان ۲۵, جمعه

مجاهد شهید مسعود انتظاری



چراغ مي کشي و ماهتاب مي رويد
ستاره مي شکني، آفتاب مي رويد
هزار پرچم پر پيچ و تاب مي رويد
رَداي سرخِ رفيقان بدوشِ شهر افتاد
ببين، چه قامتي از انقلاب مي رويد!

مسعود انتظاري (صابر) -  دانشجوي جامعه شناسي دانشگاه تهران 
من درسم را در دانشگاه مجاهدين ادامه ميدهم. 
بيشتر دانشجويان هوادار مجاهدين در سالهاي قبل و بعد از انقلاب چهرة مصمم مسعود انتظاري را به ياد دارند. چهره اي سرشناس و از بنيانگذاران انجمن دانشجويان مسلمان دانشگاه تهران كه او را صابر صدا ميكردند. مسعود در سال۱۳۴۴ در خانواده اي متوسط در نجف آباد اصفهان به دنيا آمد. فعاليتهاي اجتماعي و سياسي خود را با ورود به دانشگاه تهران آغاز كرد. 
او با تحصيل در رشتة جامعه شناسي و با جامعه گردي به شناخت بيشتر و عميقتر درد و رنجهايي كه بر زندگاني اقشار محروم جامعه پنجه افكنده بود رسيد. ديري نگذشت كه در ارتباط با مجاهدين شهيد شكرالله مشكين فام، علي جهان آرا و جلال هُدُشي قرار گرفت و همراه آنان و جمعي ديگر از دانشجويان مبارز تشكل انجمن دانشجويان دانشكدة علوم اجتماعي را بوجود آوردند كه بعدها نام انجمن دانشجويان مسلمان را به خود گرفت. انجمن دانشجويان مسلمان بعنوان يكي از سنگرهاي نيرومند انقلاب در دانشگاه تهران تأثير زيادي در طَرد و افشاي تفكرات ارتجاعي داشت. مسعود در كنار ياران مجاهدش در برپايي عموم تظاهرات ضد شاه از سالهاي 53 و 54 شركت داشت، در روز 22بهمن جزء دانشجويان هوادار مجاهدين مستقر در دانشگاه تهران بود و مسجد دانشگاه را محل جمع آوري سلاحهاي مصادره شده از نهادهاي شاهنشاهي كرده و باتوزيع آنها ميان جوانان و هدايت آنها، تسخير بسياري از پادگانها و مراكز شاه را رقم زدند. آنها عملاً مسجد دانشگاه را به صورت يك مركز فرماندهي در روز قيام درآورده بودند. 
فرازي از نامة مجاهد شهيد مسعود انتظاري خطاب به مادرش
«ما ديگر بيش از آنكه به خانوادة خودمان متعلق باشيم، به خانوادة بزرگ مردم تعلق داريم. اگر خواهان رستگاري ما هستي برايمان دعا كن كه همواره در اين مسير پابرجا مانده و در راه خدا و خلق به سعادت برسيم.»
مسعود، بسيار منضبط و با پشتكار بود. ذهني منسجم و بسيار خلاق داشت و به راه مجاهدين ايماني عميق داشت. بعد از مدتي فعاليت در نهادهاي دانشجويي به نهاد «محلات» منتقل شد. اوايل مرداد 60 حين انجام مأموريت سازماني در خياباني دستگير شد و سرانجام سحرگاه روز 16مرداد 60 همراه با 32 مجاهد ديگر به جوخة تيرباران سپرده شد. 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آبان ۲۴, پنجشنبه

۱۳۹۷ آبان ۲۳, چهارشنبه

مجاهد شهید اصغر اسماعیلی


مشخصات مجاهد شهید اصغر اسماعیلی
محل تولد: شهرضا
تحصیلات: ديپلم
سن: 30
محل شهادت: اصفهان
تاریخ شهادت: 1367

مریم رجوی: خمینی جلاد می‌خواست که از آنها هیچ اثری باقی نماند؛ نه از مزارشان و نه حتی از نام‌شان. اما آن‌ها، نه فراموش شدند، نه خاموش شدند؛ به‌عکس از شهرهای بی‌نام و نشان، از ایذه و دورود و قهدریجان و تویسرکان و بانه تا کازرون و چابهار جوشیدند و قیام‌ ماه دی و جنبش اعتراضی سراسر ایران را شعله‌ور کردند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آبان ۱۹, شنبه

مجاهد شهید فرهاد خرازی اصفهانی


مشخصات مجاهد شهید فرهاد خرازی اصفهانی
محل تولد: اصفهان
تحصیلات: ديپلم
سن: 25
محل شهادت: اصفهان
تاریخ شهادت: 1367

مریم رجوی: مجاهدان و مبارزان قتل‌عام شده در سال ۶۷، سردارها را از خود بلند کردند تا ملت ایران در یکی از تاریک‌ترین ادوار تاریخ‌اش سربلند بماند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آبان ۱۶, چهارشنبه

مجاهد شهید سیدعلی اصغر مصباح


مشخصات مجاهد شهید سیدعلی اصغر مصباح
محل تولد: یزد
تحصیلات: دانش آموز
سن: 17
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 1360

مریم رجوی: خونهای مجاهدین و مبارزین آرمانخواه، هرگز از جوشش بازنمی‌ماند و در تمام این سالیان، روح عصیان و اعتراض جامعه ایران در پیکار با رژیم ولایت فقیه بوده است.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

اسامی و تصاویر شماری از شهدای مجاهد خلق در شهر قزوین


شماری از زنان مجاهد خلق که نقش پیشتاز و راهگشا داشتند .



با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید