۱۳۹۷ شهریور ۲۶, دوشنبه

مجاهد شهید علی اکبر رمضانی قاسم


مشخصات مجاهد شهید علی اکبر (اکبر) رمضانی قاسم
محل تولد: اصفهان
شغل: ورزشکار ، کشتی گير
سن: 25
محل شهادت: مشهد
تاریخ شهادت: 1360

آن روز، يك روز سرد زمستاني بود. نوزدهم بهمن سال 60. شش ماه بعد از عيان شدن تمام عيار چهرة واقعي خميني دجال. دهة گلوله بر جانها و شلاق بر پيكرهاي رشيدترين فرزندان يك خلق. روزهايي سخت در شروع يك مبارزة سهمگين عليه ارتجاع زير پردة دين. آن روز خيابانهاي شهر مشهد سراسر سپيد از برف بود. ماشينها و عابران پياده مثل هر روز در رفت و آمد بودند كه ناگهان سفير گلوله ها در فضاي خيابان پيچيد. مردم شهر مشهد آن روز شاهدان جلوه يي ديگر از شكوه حماسة مجاهد خلق شدند.

مردم شهر جواني را ديدند كه شجاعانه حلقة محاصرة پاسداران خميني را شكست و جسورانه از ميان شليك گلوله ها عبور كرد. سوال و همهمه در بين مردم درگرفت… اين جوان جسور و بي باك كيست؟ چرا اين پاسداران در پي او هستند و قصد دستگيري و كشتنش را دارند؟ 
در همان لحظات جوان بي باك هم با خود مي انديشيد: «…اين بار هم مثل گذشته به شما درسي خواهم داد كه در تاريخ بماند…» بي اختيار ياد روزهاي گذشته افتاد. روزي كه براي بار دوم توانست تور بازرسي پاسداران خميني را در شهر مشهد بشكافد و با جسارت و سرعت عمل از محاصره آنها خارج شود. امروز هم مثل همان روز تنها به اين فكر ميكرد كه بايد داغ زنده دستگير شدن را بر دل مزدوران خميني بگذارد. ميديد كه فضاي سنگين نظامي بر شهر حاكم است. خيابانها پر بود از پاسداراني كه به اصطلاح براي حفظ امنيت در خيابانها پرسه ميزدند. ميدانست كه فرار در اين جو امنيتي كار سختيست، پس بايد براي هر پيش آمدي آماده باشد.آماده مقاومت و خلق يك حماسه بر آخرين برگ دفتر زندگي خود. در همين افكار بود كه ناگهان صداي گلوله يي شنيد و احساس سوزشي شديد در پيكرش. 

سرش به دوران افتاد و طنين شليك گلوله همچنان در سرش ميپيچيد. اندكي بعد ديدش تاريك شد و ديگر چيزي نفهميد. در برابر چشمانش سپيدي بود و نور…آن جوان جسور جان باخته بود.
اما او كه بود؟ 

علي اكبر رمضاني قاسم، كه او رو اكبر صدا ميزديم در سال 1335 در اصفهان در خانواده يي متوسط به دنيا اومد. اكبر تحصيلات ابتدايي و متوسطة خودش رو در اصفهان به پايان رسوند و همواره از شاگردان ممتاز بود. از ويژگيهاي بارز اكبر مهرباني، دلسوزي و احساس مسئوليتش نسبت به اطرافيان و تلاش بيدريغش براي حل مشكلات اونها بود. به همين خاطر در بين هر جمعي از مدرسه و همكلاسيها گرفته تا خانواده و اقوام محبوب بود.
در ذهن اكبر اولين جرقه هاي مخالفت با رژيم ديكتاتوري شاه، با ديدن دردهاي اجتماعي و فقر و محروميت مردم جامعه زده شد. بخاطر همين هميشه دنبال اين بود بيشتر ياد بگيره، بيشتر به ميون مردم بره و بيشتر با اونها زندگي كنه تا دردهاشون رو هر چه بهتر حس كنه. ورود به دانشگاه تبريز در سال 53، براي اكبر سرآغاز دوراني جديد شد. چرا كه دانشگاه، سنگر آزاديخواهي بود. اكبر در فعاليتهاي ورزشي دانشگاه در رشتة دو ميداني شركت داشت. اين عكس يادگاري از اون دورانه. نفر اول و برنده كه ميبينيد اكبر رمضانيه. 



اكبر در دانشگاه فعاليتهاي صنفي و سياسي را نيز شروع كرد و در اغلب حركتهاي اعتراضي دانشجويي نقش برجسته و فعال داشت. به دنبال ضربة خيانت بار اپورتونيستهاي چپ نما و به تبع آن رشد زودرس جريان راست ارتجاعي، اكبر رمضاني قاسم، همانند ديگر هواداران سازمان در برابر فضاي تيره و پرابهامي قرار گرفت. او اگر چه در آن زمان ارتباط مستقيم با سازمان نداشت و از آموزشها و رهنمودهاي سازماني در اين زمينه بي بهره بود اما با اتكاء به انگيزه هاي عميق مبارزاتي توانست طي برخورد نزديك با جريانات راست، به ماهيت ارتجاعي آنان پي ببرد و مرز محكم و قاطعتري با آنها ترسيم كند. 
اكبر، در كنار فعاليتهاي دانشجويي، كانونهاي فعال ديگري متشكل از دانشجويان و دانش آموزان مبارز در ارتباط با خودش در شهرستانهاي مختلف بوجود آورده بود. كار اين كانونها بطور عمده تكثير و توزيع زندگينامه ها و دفاعيات شهداي مجاهد خلق و جزوه ها و اعلاميه هايي در جهت افشاي ماهيت رژيم شاه بود. فعاليت اين كانونها همراه با اوجگيري قيام، بيشتر و بيشتر ميشد. از جمله در ماه رمضان سال 57  اكبر به همراه شهيد مرتضي خانباني تونستند با سازماندهي و هدايت تيمهايي از خواهران هوادار سازمان در اصفهان در سطح گسترده يي اعلاميه و جزوه پخش كنند كه در ارتقاء جو مبارزاتي شهر نقش زيادي داشت. 

در سال 57 دانشجويان هوادار سازمان در دانشگاه تبريز كه اكبر از فعالترين و شناخته شده ترين چهره هاي اونها بود نمايشگاهي از سير مبارزاتي سازمان مجاهدين با همكاري دانشجويان دانشگاه تهران در دانشكدة كشاورزي دانشگاه تبريز برپا كردند كه مورد توجه و استقبال گسترده قرار گرفت.

بهار انقلاب از راه رسيد. اكبر به آرزوي خود رسيده بود. آزادي! از اين رو به سازماني كه آمالش را در آن يافته بود پيوست. سازمان مجاهدين خلق ايران! از آن پس او فعاليت خود را در ارتباط با ستاد سازمان در تبريز آغاز كرد. اكبر جزو اولين مسئولين قسمت دانشجويي بود كه پس از مدتي بدليل صلاحيتها و شايستگيهاي بارزي كه در انجام مسئوليتهايش از خود نشان داد، مسئوليت قسمت دانشجويي تماما بر عهدة او قرار گرفت. اما ديري نپاييد كه انقلاب توسط خميني دزديده شد. آزادي هنوز پا نگرفته، سُر بريده شد.

در آذر سال 59 و بدنبال انتشار مجدد نشرية مجاهد پس از يك دوره توقف چند ماهه، مسئوليت چاپ و توزيع نشريه در سطح استان آذربايجان به عهدة اكبر بود. در اون دوره كه انتشار نشريه از سوي دادستاني ضدانقلاب خميني ممنوع اعلام شده بود، چاپ و توزيع ”مجاهد“ در اون ابعاد گسترده، مسئوليت بسيار حساس و سنگيني بود كه از يكطرف هوشياري و تيزبيني امنيتي و از سوي ديگه تحرك و ديناميسم فراووني رو در جهت پيداكردن امكانات و شيوهه اي جديد براي چاپ و رسوندن اون بدست ”پيكهاي انقلاب“ طلب ميكرد. اما اكبر در انجام اين مسئوليت هم، مثل مسئوليتهاي قبلي، توانمندي قابل تحسيني از خودش نشون داد و با توجه به گسترده بودن پايگاه اجتماعي سازمان در استان آذربايجان و در نتيجه ميزان چشمگير نشرية مورد نياز براي اون استان بخوبي مسئوليتش رو انجام داد.

پس از اتمام حجت تاريخي مجاهدين با خميني در سي خرداد و به گلوله بستن تظاهرات نيم ميليوني و مسالمت آميز مردم به دستور خميني فصل جديدي در تاريخ مبارزاتي مقاومت عليه ارتجاع آغاز شد. دوران مبارزة مسلحانة انقلابي!
اكبر رمضاني بعنوان مسئول عمليات بخش اجتماعي تبريز، نقش ارزنده يي در سازماندهي تيمهاي عملياتي ميليشيا در آن شهر ايفا كرد. او پس از مدتي به شهر مشهد منتقل شد و در آنجا نيز مسئوليت عمليات آن شهر را به عهده گرفت. دوران مسئوليت او در شهر مشهد، يكي از شكوفاترين و پربارترين دورانها در ضربه زدن به رژيم خميني و سـرانگشتان اختناق بود؛ از اين رو رژيم به شدت به هراس و وحشت افتاد و به دنبال آن تعدادي از مزدوران زبدة رژيم براي مقابله با ضرباتي كه از مجاهدين دريافت ميكردند به مشهد اعزام شدند.

مجاهد شهيد اكبر رمضاني يه عنصر جدي، پرتحرك و داراي ذهني فعال و منسجم بود. اكبر در امر سازماندهي توانايي خاص و چشمگيري داشت و به همين خاطر در تشكيلات مشهد يك فرد بسيار كارآمد به حساب مي اومد كه همواره قادر به انجام مسئوليتهاي هر چه بيشتر و سنگينتر بود. شهادت او براي من بسيار سخت و سنگين بود. اما اكبر از ذهن و ضمير من هيچگاه نرفت. هر وقت كه كودكان كارتن خواب و كودكان كار رو ميبينم، به ياد اكبر ميافتم. آخه اكبر خيلي بچه ها رو دوست داشت. هر وقت زنان ستمزدة كشورم رو كه اين روزها اوباش و جنايتكاران رژيم آخوندي بر چهره هاشون اسيد ميپاشند، ميبينم غيرت و شرف اكبر در من زنده ميشه. هر وقت پيكرهاي بر دارشدة فرزندان كشورم رو ميبينم، ياد اكبر، عشق اكبر و خشم و كين اكبر نسبت به اين جنايتها و باعثان و بانيانش كه كسي و چيزي جز نظام ولايت فقيه نيست در من زنده ميشه. اكبر و راه و رسم مجاهدي او با من و ماست، هميشه و تا جاودان! 

مریم رجوی: خونهای مجاهدین و مبارزین آرمانخواه، هرگز از جوشش بازنمی‌ماند و در تمام این سالیان، روح عصیان و اعتراض جامعه ایران در پیکار با رژیم ولایت فقیه بوده است.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر