۱۳۹۷ آبان ۶, یکشنبه

خوشه ستاره‌ها ـ مجاهدین شهید نسرین و محمود آقاعلی سیچانی



خون ما 
مي شكفد، بر برف اسفندي 
خون ما مي شكفد، بر لاله
خون ما، پيرهنِ خاكِ ماست
نم نم باران
 با خون ما 
شهرِ آزادي را مي سازد  

نسرين آقاعلي سيچاني با اين كه خيلي كم سال بود و در زمان شهادت تنها 17 سال داشت. اما گويي عشق سركش به آزادي، از او مجاهدي جدي و مسئول ساخته بود.

خاطرة يكي از آشنايان از مجاهد شهيد نسرين آقاعلي سيچاني
من با مادر نسرين دوست بودم و با هم رابطة خانوادگي و تشكيلاتي داشتيم. احمد برادر بزرگتر نسرين از زندانيان سياسي زمان شاه بود و نسرين از طريق برادرش با سازمان مجاهدين آشنا شد. نسرين هميشه از مشكلاتي كه مردم توي جامعه باهاش درگير بودن رنج مي برد و دنبال راهي بود تا بتونه كاري انجام بده. بعد از انقلاب ضد سلطنتي، پس از روي كار اومدن خميني و رژيم ولايت فقيه اش، وقتي انقلابي كه همه آرزوها و اميدهاي مردم در تحقق اون بود دزديده شد و سركوبي آزاديها شروع شد، همه اينها باعث شد تا نسرين عزم و ارادهاش براي ادامه دادن مسير مبارزه بيشتر جزم بشه.

نسرين اهل اصفهان بود و همراه با مادر قهرمانش، ايران دهقان و برادرش احمد آقاعلي سيچاني در شيراز فعاليت ميكرد. خانواده اي مجاهد پروركه  عشق به ميهن، مردم و آرماني مشترك رشته هاي مهر و عطوفت خانوادگيشون رو عميقتر و اونها رو به هم نزديك تر ميكرد. چرا كه پيوند آرماني، پيونديه فراتر از پيوند خوني.

خاطرة يكي از همرزمان مجاهد شهيد نسرين آقاعلي سيچاني
نسرين  16-17 سالش بود، اما با وجود سن كمش، يك شخصيت جدي  و محكم داشت. تا قبل از دستگيريش توي يك خونة تيمي با  مجاهدين شهيد شهلا اِبنوزاده و فريده پاك پرور فعاليت  داشتند. بعد از سي خرداد سال 60 شرايط بر مجاهديني كه عزم در ادامة راه داشتند بسيار سخت ميشد. اين سختيها و مشكلات در سال 61 بسيار زياد شده بود. مخصوصا براي پايگاه هاي مقاومت كه بايد مخفي مي موندند. اما نسرين با تلاش خستگي ناپذيري درسخت ترين شرايط فعاليت مي كرد.

اگر ز عشق، دَم زني, به كهكشان قدم زني 
به نقطه اي رسي در آن, عقاب پر  نمي زند 
در اين زمانِ پرخطر, شكوهِ عشق را نگر 
كنار تپه هم كسي, دَم از خطر نمي زند

در ارديبهشت سال 61 پايگاه اونها لو رفت و نسرين به همراه مجاهد شهيد شهلا اِبنوزاده و خانوادة خودش از جمله مادرش ايران دهقان، برادرش احمد دستگير شدند.

خاطرة يكي از همرزمان مجاهد شهيد نسرين آقاعلي سيچاني
توي زندان روحيه ي سرشار و سرحال نسرين زبونزد همة بچه ها بود. هيچ وقت مرعوب فضاي زندان يا تهديدهاي پاسدارها نميشد. با وجود فشارهايي كه از همه طرف روش بود هميشه لبخند ميزد. چيزي كه روي همه از جمله خود من خيلي تاثير داشت اين بود كه نسرين در اوج فشار و شكنجه اين روحيه رو حفظ ميكرد و نه در شرايط معمول.
پاسدارها براي اينكه اين روحيه سرشار و مقاوم نسرين رو بشكنند او رو در برابر مادرش شكنجه مي كردند و مورد آزار و اذيت قرار ميدادند. اما با اين ترفند هم نتونستند هيچ كاري از پيش ببرند.
خاطرة يكي از همرزمان مجاهد شهيد نسرين آقاعلي سيچاني
مقاومت نسرين، پاسدارها رو عاجز و ناتوان كرده بود طوري كه ازش مي ترسيدند و بيش از حد روي اون حساس بودن. تا آخرين لحظه هم كه نسرين رو براي اجراي حكم مي بردن به شدت تحت كنترل بود. اون شب خيلي خوب در ذهنم مونده.

17 ارديبهشت سال 62 - زندان عادل آباد شيراز.
خاطرة يكي از همرزمان مجاهد شهيد نسرين آقاعلي سيچاني
يه دفعه صداي بلندگوهاي بند بلند شد. اسم نسرين هم اعلام شد. نفسهاي همه مون  توي سينه حبس شده بود. همه از خودشون سوال ميكردن با نسرين چكار دارن؟ اون هم اين موقع شب!
در نيست
راه نيست
شب نيست
ماه نيست
نه روز و
نه آفتاب،
مابيرون زمان ايستاده ايم
با دشنه ی تلخی
در گرده های مان هيچکس
با هيچ کس سخن نمی گويدکه خاموشی به هزار زبان در سخن است.  

خاطرة يكي از همرزمان مجاهد شهيد نسرين آقاعلي سيچاني
مادر دهقان خيلي زود متوجه شد. با عجله به سمت انتظامات زندان دويد وگفت: «منم همراه نسرين ببريد!» اما مجيد تراب پور, شكنجه گر معروف عادل آباد جوا ب منفي داد. همين موقع نسرين از جا پريد و گفت: «من مي خوام پيش اشرف و موسي برم.» صحنة بسيار دردناكي بود. مادري كه اصرار ميكرد همراه فرزندش بره و جدايي براش مرگ بود, از طرفي برخورد وحشيانة پاسدارهاي رژيم و از طرف ديگه عشق و شور اون مجاهد نسبت به شهادت. از خشم و درد به خودم ميپيچيدم و بي اختيار با خودم زمزمه ميكردم:
هر كو شراب فِرقت، روزي چشيده باشد
داند كه سخت باشد، روز وداع ياران

ديدن صحنة جدايي براي مادري كه ميديد جگرگوشه اش رو از آغوشش به سوي ميدان تير ميبرند، دل سنگ رو آب ميكرد. اون هم وقتي كه بايد دخترش رو به دست وحشي ترين و خونخوارترينها مي سپرد. چگونه بايد  باور ميكرد كه اين آخرين خداحافظيه, اين آخرين كلام و آخرين بوسه است! و چند دقيقه بعد اين قلب پرتپش باز خواهد ايستاد، اين سر پرشور را تير خلاص از هم خواهد پاشيد و اين اين قامت، اين سرو جوان در خون خود غوطه خواهد خورد؟ تنها چند دقيقة بعد… اما شهامتي كه نسرين از خودش نشون داد، درد اين جدايي و سختي اين وداع رو آسونكرد. 

خاطرة يكي از همرزمان مجاهد شهيد نسرين آقاعلي سيچاني
آخرين دقايق بود. نسرين در حالي كه مي خنديد گفت: «مادر! اولين شب به خوابت ميام و نميذارم دوريم تو رو ناراحت كنه.» و لحظاتي بعد مثل پرندهاي سبكبال پر كشيد و رفت.

آنها كجايند كه مي آمدند و ميرفتند 
 افسانة خيابان ميشدند
 خانه را بر مي افروختند
 خاك را متبرك ميكردند؟
 راه درازي انگار طي شده است
 اين قصه، كودكان زيادي را شايد
 به خواب برده باشد
 من بوي خاك رامي شنوم
كه در پي گرماي ماست
 قصه هميشه از دل شب
 آغاز ميشدهست.  

نسرين توسط «حافظي» جنايتكار محاكمه شد و بعد از شكنجهه اي بسيار قبل از اعدام او را مورد تجاوز قرار دادند.
در پروندة او نوشته شده بود: «جسد تحويل خانواده داده نشود و محرمانه خاك شود.» به خاطر همين حتي جسد او را نيز به خانواده اش ندادند. 

اما نسرين تنها شهيد اين خانواده ي مبارز نبود. مادر دهقان قبلا وداع ديگري رو هم تجربه كرده بود. 
محمود برادر بزرگتر نسرين بود.2سال از او بزرگتر بود و جالب اين جاست كه 2 سال هم زودتر از اون به شهادت رسيد. يعني سال 60 وقتي كه 17 ساله بود! درست مثل نسرين.
محمود هم بعد از دستگيري زير وحشيانه ترين شكنجه ها برده شد. مي خواستند اين كوه استوار اراده رو درهم بشكنند و ساده لوحانه فكر مي كردند موفق ميشن. ميخواستن به همه بگن مبارزه بي فايده ست. مي خواستن اميد و اراده رو به بند بكشند. اما اراده و ايستادگي اين شهيد به اونها آموخت كه سخت در اشتباهند. 
محمود زير شكنجه به شهادت رسيد. دژخيمان خونخوار آخوندي اينقدر نسبت به او كينه داشتند كه 4 گلوله در شكمش شليك كردند و مانع شليك تير خلاص شدند تا قبل از  شهادت رنج بيشتري رو تحمل كنه.
نام محمود آقاعلي سيچاني، ستاره اي فروزان از كهكشانِ شهيدان سرفراز مقاومت، در فهرست اسامي 19 تن ازشهداي زير شكنجه, كه مسئول شوراي ملي مقاومت آقاي مسعود رجوي در همان زمان، طي نامه اي به دبيركل سازمان ملل فرستاد مي درخشه!

16- حميد آقاعلي سيچاني: عفونت لب و دهان در اثر شدت ضربات وارده، شكستن دندانها، خونمردگي صورت و پيشاني، آثار ضربات شلاق بر پاها، شليك 4 گلوله در شكم و ممانعت از شليك تير خلاص براي شكنجه شدن هرچه بيشتر قبل از مرگ.

خون ما مي شكفد، بر برف اسفندي
خون ما مي شكفد، بر لاله
خون ما، پيرهنِ خاكِ ماست
نم نم باران
 با خون ما
 شهرِ آزادي را مي سازد

مریم رجوی: جوانان دلیر و قیام‌آفرین در سراسر میهن اسیر را فرا می‌خوانم که برای واداشتن سران رژیم، به‌ انتشار اسامی کامل قتل‌عام‌شدگان و نشانی مزارهای آنها و اسامی جلادان این کشتار، دست به اعتراض بزنند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر